آشنایی با علم منطق + فایل پاور پوینت
برای آشنایی با علم منطق محورهای 8گانهای (ابواب ثمانیه) وجود دارد که عبارتند از:
۱- تعریف علم: این علم چه تعریفی دارد؟
۲- هدف علم: هدف مطلوب این علم چیست؟
۳- موضوع علم: مباحث تشکیلدهندهی این عالم چیست؟
۴- تاریخچهی علم: این علم از چه زمانی آغاز شده است و چه مراحلی را طی کرده است؟
5- مسائل علم: این علم دارای چه مسائل کلان و خرد است؟
6- ابواب و فصول علم: این علم از چه قسمتهایی تشکیل شده است؟
۷- مؤلفین علم: در این علم چه کسانی تألیفات و تحقیقاتی داشتهاند؟
8- انحاء تعلیینه: با چه روشهایی این علم را به شاگردان بیاموزیم؟
انحاء (جمع نحو) به معنای روشن است.
البته این علم اختصاص به این 8 مورد ندارد و بخشهای دیگری را نیز میتوان اضافه کرد، از قبیل:
فلسفه علم: چرا این علم تدوین شده است؟
مکاتب علمی: در طول عمر خود چه مکتبهایی را پشت سر گذاشته است؟ مثلا فلسفه در دوران اسلامی مکتبهای سینوی، اشراقی و ملاصدرایی را تجربه کرده است.
تأثیر علم در فرهنگ و تمدن: در فرهنگ و تمدن چه تأثیراتی را بر جامعه داشته است.
روش تحقیق در علم: ما برای تولید علم و حل مسائل علمی از چه روشهایی باید استفاده کنیم.
آیندهی علم: باید مسائل و خلاءهایی را که در آینده ممکن است پیش آید را بررسی و حل نماییم.
اگر علم مشخص باشد فرد انگیزه پیدا میکند. ما برای تصمیمگیری باید اطلاعات درستی از مسیر علمی را که میخواهیم انتخاب کنیم داشته باشیم، که آیا مطابق نیازهایمان است یا نه؟ دید کلی از مسیر علم مورد نظر به ما میدهد. در دید ریزتر میتوانیم به ارتباط دروس با یکدیگر و هدف دروس پی ببریم. جمع دید کلان و ریز باعث فهم صحیح میشود. و اگر به یکی از آنها توجه داشته باشیم نمیتوانیم درست تصمیم بگیریم.
تعریف علم منطق
علمی آلی است که قوانین تفکر صحیح را بیان میکند بهگونهای که رعایت این قوانین، ذهن را از خطای در تفکر باز میدارد.
تقسیمبندی علوم:
1- علوم آلی:
علومی هستند که هدف آنها آشنایی با مسائل خود علوم نیست. به عنوان مثال، همهی انسانها میتوانند صحبت کنند و نطق ظاهری را همه دارند،ابزار تکلم را نیز دارند اما برای این که دچار خطای در گفتار نشوند علمی به نام ادبیات تأسیس شد علم ادبیات روش صحیح درست صحبت کردن را یاد میدهد.استفاده کردن از این علوم مستقیم نیست بلکه آشنایی با این علوم باعث میشود تا ما در علوم دیگر از اینها استفاده کنیم.
2- علوم اصالی:
هدف از یاد گرفتن این علوم آشنایی با مسائل خود علوم است. مانند: علم فقه، که از آن برای اجتهاد استفاده میشود. ما برای این فقه را میخوانیم که با واجبات و محرمات آشنا شویم.
منطق یک علم آلی است. همه انسانها تفکر میکنند و ابزار تفکر را نیز دارند. انسانها بر اساس تفکر سرشته شدهاند، اما انسانها در مسیر تفکر خود دچار خطاهایی میشوند، برای جلوگیری از این خطاها قوانینی وضع شدهاند که به آن قوانین تفکر صحیح میگویند.
علم منطق این قوانین تفکر صحیح را بیان میکند.
آلی کلمهای است عربی و از (ا ل ی) گرفته شده است.
اصالی نیز کلمهای است عربی و از (ا ص ل) گرفته شده است.
آلی بودن منطق ناظر به سایر علوم مثل کلام و فلسفه و ... است.
فهم علوم آلی مقدم بر فهم علوم اصالی است. اما تکون علوم آلی لزوما مقدم بر علوم اصالی نیست.
ابتدا باید علم آلی را متوجه با شیم بعد علم اصولی. در حالی که ابتدا علوم اصالی به وجود آمدهاند بعد علوم آلی. مانند: علم فقه نسبت به علم اصول فقه.
قواعد علم منطق، قوانین تفکر صحیح هستند یعنی جهان شمول و فراموقعیتی هستند.
جهان شمول و فراموقعیتی یعنی اینکه کاری ندارند که شما در چه علمی از آنان استفاده میکنید و با چه زبانی آن را استنتاج خواهید کرد و در چه محدودهی جغرافیایی هستید، هیچ فرقی نمیکند.
مراعات قوانین منطق، ذهن را از خطای در تفکر باز میدارد.
فهم خطاپذیر است با این که از روش موجه به دست آمده باشد. ولی در عین حال خطاپذیر است.
چرا بعضی از منطقدانها اشتباه میکنند؟ برای این که خودشان رعایت قوانین منطق را نمیکنند. و این اختصاص به علم منطق ندارد و در علوم دیگر نیز قابل مشاهده است. بعضی اوقات قوانین پیچیده است؛ بعضی اوقات قوانین پیچیده نیست اما در تطبیق قانون دچار اشتباه میشوند. بعضی اوقات قانونی از ذهن مخفی میماند؛ گاهی اوقات فردی دارد مسئله ای را حل میکند ولی آرامش ندارد، در نتیجه دچار خطای فهم میشود. عوامل خطای فهم بسیارند و علل زیادی دارند. باید قوانین هر علم رعایت شود تا فهم صحیح ایجاد شود.
غایت علم منطق، جلوگیری از خطای در تفکر است.
خاستگاه تاریخی علم منطق
تاریخ تدوین علم منطق به 5 قرن قبل از میلاد برمیگردد. افراد وکیلی بودند که از حقوق موکلین خود در دادگاهها دفاع میکردند، البته خیلی مقید به انجام اصول اخلاقی وکالت نبودند، و از هر موکلی قبول وکالت میکردند حتی به ناحق. وکیل در واقع کسی است که بتواند حق را از ناحق تشخیص دهد و از حق دفاع کند. وکلا میآمدند و از حقوق وکلای خود دفاع میکردند حتی اگر به ناحق بود. در بعضی اوقات رأی دادگاه به ناحق صادر میشد. وقتی این رأی دادن بناحق آرام آرام در فضای جامعه زیاد شود و فراگیر شود، افراد نتوانند از حق یقینی خودشان در دادگاه دفاع کنند، یواش یواش از حیث روانی چه حالتی برای ذهن پیش میآید؟ جای حق و باطل با هم عوض میشود. چرا عوض میشود. وقتی جای حق و باطل با هم عوض شود، کمکم این حالت برای ذهن پیش میآید که اصلا واقعیتی وجود ندارد. چرا ما به چنین چیزی میرسیم؟
عالم واقع: هرآنچه که در عالم خارج از ذهن است و هیچ محدودیتی ندارد. مانند: تخته، میز، سکو و....
عالم ذهن: آنچه ذهن ما با ابزارهای مختلف با حس یا فهم درک میکند و در عالم واقع وجود ندارد. مانند: تسلسل، دور و اجتماع نقیضین.
چون عالم ذهن خیال پرداز است و میتواند آنچه را که در عالم واقع وجود ندارد را صورتبرداری کند. از بین دو عالم ذهن و واقع آن که اصلی و تغییرناپذیر است عالم واقع است. عالم ذهن کارش کشف و فهم عالم واقع است. اگر ذهن و ابزارهای ادراکی را نداشتیم نمیتوانستیم با عالم خارج ارتباط برقرار کنیم و عالم خارج (واقع) را بفهمیم.
در عالم واقع یک اتفاقی افتاده است. در این اتفاق میگوییم یک نفر مقصر است و دیگری صاحب حق. حال اگر فردی که مقصر است بیاید در دادگاه طوری ادعای خودش را ثابت کند که او صاحب حق است و صاحب حق را مقصر جلوه دهد، اتفاقی که برای صاحب میافتد این است که در عالم واقع شک میکند. زیرا شخص مقصر استدلالی میآورد که صاحب حق نمیتواند از خودش در مقابل این استدلال دفاع کند و حقش را اثبات کند. بنابراین دادگاه به نفع شخص مقصر رأی میدهد.
شخص صاحب حق با خودش میگوید که حق با من است و طرف مقابل مقصر بوده است. چرا دادگاه رأی را به نفع او صادر کرد؟ کمکم در مورد واقعیت به شک میافتد و میگوید آیا واقعیتی وجود دارد یا نه؟ بعضی اوقات شک در واقعیت موجب توهم در واقعیت میشود، یعنی شخص میپذیرد که او مقصر است و صاحب حق نیست. در نتیجه به پوچگرایی میرسد. پوچگرایی یعنی این که واقعیتی وجود ندارد.
ما اگر نتوانیم استدلالی را نقد کنیم اشکالی ندارد. تأثیر روانی مخرب بر فرد و جامعه سبب شد که فردی به نام ارسطو ثابت کند که چه اتفاقی میافتد که صاحب حق مقصر جلوه داده میشود. این بخاطر این است که فرد مقصر دارای استدلالی است که در درون خودش مغالطه دارد و استدلال صحیحی نیست، و از اینجا علم منطق به وجود آمد. ارسطو قواعد استدلال صحیح را تدوین کرد و اولین تألیفات در علم منطق بوجود آمد.
بروز خطای در تفکر (مغالطه)
ما به بروز خطای تفکر اصطلاحاً مغالطه میگوییم. مغالطه از ریشه (غ ل ط) به معنای خطای تفکر است.
هویت مغالطه
آیا مغالطه علم است؟
شاخص این که یک علم شکل گرفته باشد قواعد و قوانین صحیح تعریف و استدلال است که بتواند آن علم را تبیین کند، هر چیزی این شاخص را داشت علم گفته میشود.
قواعد صحیح خودآگاه: شخص از ابتدا چطوری فکر کند که اصلاً دچار مغالطه نشود و از همان ابتدا تفکر صحیح باشد.
مغالطه در برابر تفکر صحیح است.
در تفکر صحیح، بر پایه قواعد تفکر شکل میگیرد ولی مغالطه بر پایه عدم رعایت قواعد تفکر شکل میگیرد.
نتیجه تفکر صحیح کشف واقعیت است اما نتیجه مغالطه، توهم واقعیت است.
در واقع مغالطه جهل مرکب است، یعنی شخص هم به واقعیت نرسیده و هم نمیداند که به واقعیت نرسیده است، در حالی که فکر میکند به واقعیت رسیده است. مغالطه به صورت عمدی و سهوی انجام میگیرد. شخصی که مغالطه عمدی میکند یک هدفی دارد ولی معنایش این نیست که مغالطه درست است.
در مناظرات شخص باید واقعیتی را بپذیرد و برای این کار باید از مبنای خودش دست بکشد. بخاطر همین مغالطه عمدی میکند و از مبنای خودش دفاع میکند.
در عالم واقع نتیجهی این ارتباط برای ذهن گاهی کشف واقعیت است و گاهی اوقات توهم است. اگر کشف صورت گیرد درست است و اگر توهم باشد نادرست است. کشف و فهم خطاپذیرند و هرگاه این خطا اتفاق افتد دچار مغالطه میشویم .
کارکردهای علم منطق
کارکرد اصلی و کلان علم منطق: بیان قواعد و روش تفکر صحیح
عرصههای کارکردی علم منطق: تعریف و استدلال
روش تعریف موجّه + روش استدلال موجّه = روش تفکر موجّه
گاهی اوقات ما با یک مفهوم سروکار داریم. مانند: میز، صندلی و سکو، و گاهی اوقات با قضایا (گزارهها، جملات) سروکار داریم. شما میگویید: صندلی. اما من نمیدانم که صندلی چیست؟ من تصوری از صندلی در ذهنم ندارم. بنابراین شما باید از خاستگاه صندلی، خصوصیات و ویژگیهای او برایم بگویید که این مفهوم برایم روشن شود.(تعریف)
گاهی اوقات با گزارهها و جملات سروکار داریم. مانند: صندلی اینجا است. من واقعاً نمیدانم که آیا صندلی واقعا اینجا است یا نه؟(شک دارم) شما باید با دلیل برایم ثابت کنید که صندلی اینجا هست.(استدلال)
تعریف باعث شناخت ما از مفاهیم میشود، و استدلال سبب اثبات قضایا و جملات میشود. موقعی که من با مفاهیم مجهول سروکار دارم به دنبال تعریف و شفاف سازی هستم. منطق در اینجا به ما روش تعریف را میگوید که چگونه تعریف کنیم. اگر با یک نتیجهی مجهول سروکار داشته باشیم و شک داشته باشیم که آیا وجود دارد یا نه؟ منطق به ما روش استدلال کردن را میآموزد.
روش تفکر تنها به روشهای تعریف و استدلال ختم نمیشود بلکه روشهای دیگری هم وجود دارد. مانند روش تحقیق و…
روش موّجه یعنی چه؟ تعریف شفاف سازی میکند اما موّجه بودن صفت تعریف نیست. موّجه بودن اول صفت روش است و بعد از آن به تعریف سرایت میکند.(اگر روش تعریف موجه باشد، نتیجهاش میشود تعریف موّجه، اگر روش استدلال موّجه باشد، نتیجهاش استدلال موّجه میشود.) حالا موّجه یعنی چه؟ روش موّجه یعنی چه؟
شخصی به محضر امام باقر علیهالسلام آمد و پرسید: دیهی زنی که یک انگشت او قطع شده چقدر میشود؟ امام فرمود: ده شتر. شخص سؤالکننده دوباره پرسید: دیهی زنی که دو انگشت او قطع شده چقدر میشود؟ امام فرمود: بیست شتر. شخص سؤالکننده دوباره پرسید: دیهی زنی که سه انگشت وی قطع شده است چقدر میشود؟ امام فرمود: سی شتر. دوباره سؤالکننده پرسید: دیهی زنی که چهار انگشت وی قطع شده است چقدر میشود؟ امام فرمود: بیست شتر. شخص سؤالکننده تعجب کرد و پرسید: چرا شما دیهی زن را وقتی یک، دو و سه انگشت وی قطع شده بود را ده، بیست و سی شتر فرمودید ولی زمانی که به چهار انگشت رسید، فرمودید بیست شتر؟ امام فرمود: دیهی کامل زن(صدشتر) زمانی که به یک سوم دیه کامل(سیوسه شتر)میرسد به نصف برمیگردد. امام در ادامه فرمود: دین زمانی که مقایسه وارد آن شود کلاً از بین خواهد رفت.
قیاس
روش قیاس: مقایسه کردن بین دو شی یا حکمی را از یک شیئی به شیء دیگر سرایت دادن را قیاس میگویند. مانند مثال بالا. به قیاس در علم منطق تمثیل میگویند. قیاس از صدر اسلام تاکنون از نظر علمای اسلامی و فقهای شیعه مردود بوده است. چرا؟ شما به صرف مشابهت ظاهری حکمی را از یک مورد به مورد دیگر سرایت میدهید در حالی که مشابهت ظاهری برای دادن حکم کفایت نمیکند، البته در یک شرایط محدود این امکان وجود دارد که از قیاس استفاده شود.
روش ممکن است خطابردار باشد (روش کشف و روش فهم ما خطاپذیر است) کسی ممکن است که روش را به درستی طی کند اما در انتها دچار خطا شود. ما موظفیم که روش را درست برویم و خداوند این را از ما خواسته است. ما باید با استفاده از روشهای معتبر برای کشف واقعیت تلاش کنیم و جلو برویم، اگر در انتها موفق به کشف واقعیت نشدیم ما دیگر مکلف نیستیم .
این فقط متعلق به منطق نیست و در تمامی علوم است. ما داریم طبق روش معتبر جلو میرویم باید به نتیجهی آن هم اطمینان کنیم و اگر پنج و ده سال آینده مشخص شد که این روش ما در جایی دچار خطا شده و آن چیزی که بدست آوردیم توهم واقعیت بوده، اشکالی ندارد.
حرکت علمی شاخصهاش این است که طبق روششناسی موجه باید مرحله به مرحله پیش برویم و نظریات علمی طبق آن ارائه شود .
روش معتبر و غیرمعتبر چیست؟ نباید در آن نقیضی یافت شود و احتمال مخالف و خلاف در آن نباشد. باید صددرصدی باشد و همیشه از آن نتیجه گرفته شود.
ما یک سری قضایا و تصورات اولیه داریم و بر پایه همین قضایا و تصورات اولیه علوم را بدست میآوریم. به این تصورات و قضایا بدیهیات میگویند. مانند این که اجتماع نقیضین محال است.
ساعت دوم
موّجه معادل حجت در اصول فقه است و به معنای اعتبار علمیاست
آیا روش تفکر موّجه دارای مراحل پشت سرهم است یا نه؟ بله دارای پنج مرحله تفکر است .
وقتی با مشکلی روبرو میشویم، ابتدا درصدد شناخت نوع مشکل هستیم .
زمانی که نوع مشکل را شناختیم. حوزهی مشکل را شناسایی میکنیم (اینکه مربوط به چه علمی میشود و در چه حیطهای از زندگی قرار میگیرد)
وقتی مشخصات مشکل را شناختیم. به معلوماتی که مرتبط با مشکل است در ذهن خود رجوع میکنیم. وقتی که به معلومات موجود در ذهن مراجعه میکنیم میبینیم که از هم دور و پراکنده هستند، ما باید این پراکنده به صورت منظم در یک جا قرار دهیم. وقتی اطلاعات در یک جا قرار گرفتند ما به آنها مراجعه میکنیم و با استفاده از آنان مشکل را حل میکنیم. مانند:
آهن دارای عنصر کربن است و هر عنصری که دارای کربن است منبسط میشود میتوانیم این نتیجه را بگیریم که اهن بر اثر حرارت منبسط میشود.
تألیف به معنای در کنار هم گذاشتن و الفت برقرار کردن بین مقدمات است که در منطق به آن حد وسط میگویند.
رجوع از معلومات به سمت مجهول: منظور از مجهول حل مشکل است.
مرحله چینش و تألیف از همهی مراحل تفکر مهم تر است. اگر این مرحله انجام نگیرد تفکر صحیح انجام نمیگیرد و ناقص میماند .
در روش تحقیق به مرحله چینش تحلیل اطلاعات گفته میشود.
مراحل یافتن مشکل و شناخت و بررسی مشکل در روش تحقیق مسئله شناسی گفته میشود. مرحلهی سوم که مراجعه به معلومات است را در روش تحقیق جمعآوری اطلاعات میگویند. مرحلهی پنجم را در روش تحقیق حل مسئله میگویند. میتوان مراحل تفکر را به سه مرحلهی رجوع به معلومات در ذهن و چینش اطلاعات و خروجی خلاصه کرد. (مراحل سه،چهار و پنج)
روش تحقیق
مسئله شناسی: مسئلهای را پیدا میکنیم. زیرا تا مسئلهای نباشد ذهن ما برای حل آن اقدام نمیکند.
کلیدواژه: مسئله را تبدیل به کلیدواژه میکنیم.
منبعشناسی: جستجوی کلیدواژهها در منابع است .
جمعآوری اطلاعات: به خروجی جستجوی کلیدواژهها در منابع گفته میشود.
اطلاعات در منابع هستند و ما برای بدستآوردن اطلاعات باید منابع را بشناسیم (منبع شناسی). وقتی منابع را شناختیم باید منابع مرتبط با موضوع را از سایر منابع جدا کنیم .
حرکت از معلومات به سمت مجهول
ما بر اساس کلیدواژهها سراغ منابع میرویم و اطلاعاتی را که مرتبط با موضوع باشد را به کمک کلیدواژهها پیدا میکنیم .
طبقهبندی اطلاعات :باعث ایجاد نظم در اطلاعات میشود و این نظم باعث راحتی در دسترسی به اطلاعات میشود و ذهن را سامان میبخشد. ذهن سامانیافته بهتر میتواند اطلاعات را تحلیل کند. این مرحله لازم نیست که حتما انجام شود، ولی انجام آن را توصیه میکنیم.
روش تفکر موّجه را میتوان در سه مرحله خلاصه کرد:
1) مساله شناسی
2) جمع آوری اطلاعات
3) تحلیل اطلاعات
بنابراین میتوان بر اساس روش تفکر، روش عام و خاص تحقیق را پایهگذاری کرد.
روش عام تحقیق: زمانی که متصل به علمی نبودن است.
روش خاص تحقیق: زمانی که برای یک علم خاص استفاده میشوند .
بر پایه روش تفکر موجّه، میتوان روشهای ذیل را پایهگذاری کرد:
1. روش تحقیق
2. روش آموزش و یادگیری
3. روش تدریس و یاددادن
4. روش ارزشیابی
5. روش خلاقیت
6. سطوح فهم
7. روش برنامهریزی و .....
روش تفکر موجّه باعث گسترش معلومات تصوری موّجه و معلومات تصدیقی موّجه میشود.
پایه استنتاج موجّه، بدیهیات است.
تعاریف یا باید بدیهی باشند و یا مختوم به بدیهی
استدلالها، یا باید بدیهی باشند و یا مختوم به بدیهی
به صورت کلی: مواد تفکر یا باید بدیهی باشند و یا مختوم به بدیهی
هر آنچه بدیهی یا مختوم به بدیهی است، موجّه است.
اگر در فرآیند تفکر، مغالطهای رخ نداده باشد، کاشف از این است که نهایتاً به بدیهیات ختم خواهد شد.
روش تفکر موجّه، بدیهی است لذا تمام روشهای استنتاج شده از آن نیز بدیهی خواهند بود.
منطق علم روششناسی موجّه است و به همین جهت در ارتباط با علوم، دو خدمت ارائه میدهد:
1.خدمت روشی (خادمالعلوم)
2.خدمت ارزیابی (میزانالعلوم)
تفکر:سیر از معلومات به سمت مجهول .
مراحل تفکر بدیهی است.
بدیهی: مرتبهای که شما به صرف توجهتان به موضوع محمول (نهاد و گزارش) متوجه آن خواهید شد. مانند: جزء کوچکتر از کل است.
این مراحل بین آدمها با هر رنگ و نژادی و با هر علمی و از هر منطقه جغرافیایی که باشند مشترک است .
روش تفکر موّجه باعث گسترش علوم میشود.
پایهی تفکر موّجه و استدلال موجه بدیهیات است.
ما در هر علمی فاکتورهای مسلّمی داریم که از آنها در اثبات علم استفاده میکنیم. از کجا بدانیم که آن فاکتورهای مسلّم بدیهی هستند؟ اگر در فرایند تفکر مغالطهای صورت گرفته نباشد کاشف از این است که نهایتاً به بدیهیات ختم خواهد شد و به ما اطمینان خواهد داد. اگر مغالطهای صورت گرفته باشد باعث میشود که در نتیجه هم مغالطه شود. چرا؟ ما زمانی به نتیجه میرسیم که مقدمات صادق باشند، مقدمات پایهی استنتاج هستند. از کجا بفهمیم که مغالطه رخ نداده است؟ از خود علم .
مغالطات صوری، فهمی و مربوط به نحوهی تفکر هستند. مانند:
ازدومقدمهی هر انسانی سنگ است و هر سنگی دارای تفکر است نتیجه میگیریم که هر انسانی متفکر است.
الان نتیجه صادق است، در حالی که هر دو مقدمه صادق نیست. آیا این استنباط درست است؟ نه. مغالطه یک استدلال است ولی یک استدلال اشتباه است و یک بحث از منطق مربوط به مغالطات است .شاخص هر حرکت علمی موّجه حرکت بر اساس روششناسی موّجه است، اگر روش موّجه باشد نتیجه را نیز میپذیریم، ولی اگر روش موّجه نباشد در صورتی که نتیجه صحیح باشد نتیجه را قبول نمیکنیم. اما اگر کسی بر اساس روششناسی موّجه حرکت کرده باشد ولی نتیجه را اشتباه بدست آورد ما نتیجه را میپذیریم. علت این که نتیجه را اشتباه بدست میآوریم این است که در تطبیق توی روش اشتباه میکنیم. مانند حل مسئلهی ریاضی .
نتیجه تابع اخس مقدم است یعنی تابع مقدمهای است که از حیث ارزش تصدیقی در رتبهی پایینتر قرار دارد. به این صورت نتیجه ما همیشه ثابت خواهد بود.
از دو مقدمه که یکی کلی است و دیگری جزئی ما همیشه نتیجهی جزئی میگیریم.
هویت علم منطق هویت روششناسانهی موّجه است. چون روششناسی موّجه را ارائه میدهد، لذا در ارتباط با علوم دو خدمت به آنها ارائه میکند.
۱-روششناسی: در هر علمی که خواستی تعریفی را ارائه کنی طبق این روش تعریف کن و نیز در هر علمی خواستی استدلال کنی، طبق این روش استدلال کن. پس از این جهت به منطق خادمالعلوم میگوییم .
۲-خدمت ارزیابی: در یک علم اگر سر یک تعریفی دعوا و اختلافی بوجود بیاید که آیا این تعریف موّجه است یا نه؟ منطق به عنوان قاضی میآید و حکم میدهد که آیا این تعریف موّجه است یا نه.
منطق میگوید: تعریف نباید دوری باشد و دور اتفاق بیفتد به طوری که یک مفهوم در خودش متوقف شود. تعریف باید روشن و شفاف باشد و از مفاهیم مجهول و مبهم استفاده نشود و مطابق مفهومی باشد که قصد تعریف آن را داریم.
خادمالعلوم بودن منطق به معنای آن است تمام قوانین علوم از تعاریف و استدلالهای آن علم را مورد ارزیابی قرار میدهد. و از این جهت به آن قوهی قضائیهی علوم میگویند.
ما در منطق دنبال روشهایی هستیم که همیشه ثابت باشند، از اینجا تفاوت منطق با فلسفه بدست میآید.
تفاوت منطق با فلسفه
1. منطق روش تعریف ارائه میدهد اما فلسفه تعریف پدیدهها را ارائه میدهد.
2. منطق روش استدلال را بیان میکند اما فلسفه استدلال ارائه میدهد.
معرفتشناسی:
علمی است که به وسیلهی حواس ظاهری بدست میآوریم موّجه است. پس محسوسات ظاهری حجتند و اگر کسی جلو بیاد و بگوید چرا محسوسات موّجه هستند، معرفتشناسی میآید و شاخصهایی را برای موّجه بودن بیان میکند و بعد به منطق.
هویت علم منطق هویت روششناسانهی موّجه است. چون روششناسی موّجه را ارائه میدهد، لذا در ارتباط با علوم دو خدمت به آنها ارائه میکند.
تفاوت منطق با معرفتشناسی
منطق بدیهیات را بیان میکند اما معرفتشناسی شاخص برای بدیهیات ارائه میکند.
معرفتشناسی انواع روشهای کلی موّجه را بیان میکند اما منطق برای روشهای کلی، مراحل زیر مجموعه بیان میکند.
لینک دانلود فایل پاور پوینت آشنایی با علم منطق.